گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 68
امام زمان(ع) تجلی شهود و غیب








امیرالمؤمنین(ع) و نیز امامان معصوم پس از آن حضرت تا حضرت امام حسن عسکري(ع)، مظاهر شهودند که در انظار مردم بودند
صفحه 38 از 55
و جامعه از دیدار چهره نورانی و مشعشع آنان برخوردار است؛ ولی وجود مبارك حضرت بقیۀالله الاعظم، امام زمان(ع)، مظهر و
که « شهود » و « غیب » : نمودار غیب است که جامعه از دیدار فیض حضورش محروم میباشد. مجموعه معانی جهان، بر دو گونه است
عالِم الغیب و الشهادة؛ داناي نهان و » در لسان قرآن کریم، به عنوان غیب و شهادت ذکر شدهاند و ما خداوند متعال را به عنوان
عبارت از مطالبی است که در قلمرو حس ظاهري است و میتوان آن را مشاهده کرد و یا با یکی از « شهود » . میخوانیم « آشکار
حواس ظاهري دیگر حس کرد. قسم دوم، معانیی است که از دید انسان دور بوده، قابل مشاهده و دیدار نیست و حواس ظاهري
انسان از درك آن، عاجز و ناتوان است. کثرت غیب در عالم شهود از مظاهر قدرت باهره خداوند متعال، بسیاري از امور غیبی، در
متن و بطن عالم شهود است و برخلاف تخیلات آنان که میپندارند، این عالم، جهان شهود خالص بوده و به کلی از غیب جداست،
در لابلاي امور مشهود و عناصر دیدنی و در میان اشیاي محسوس، مطالب غیبی فراوانی نهفته است. بدن انسان از عناصر عالم ماده،
جزء مقوله شهود است، اما روح او از مقوله غیب میباشد؛ چنانکه انسان در مواقع کسالت و بیماري، احساس درد میکند ولیکن به
هیچ قیمتی نمیتواند درد را نشان بدهد و حتی این مطلب، براي اطباي حاذق و متخصص نیز، قابل نشان دادن نیست و امکانات
بسیار گسترده پزشکی نیز نتوانسته است این مشکل را حل کند و یا دست کم غیبهاي مربوط به رشتۀ خود را به مرحله شهود
برساند. مظاهر غیب و شهود در سلسله امامت در سلسله مقدس امامت و ولایت، هر دو مفهوم غیب و شهود، به چشم میخورد و
مصداق دارد. امام امیرالمؤمنین(ع) و نیز امامان معصوم پس از آن حضرت تا حضرت امام حسن عسکري(ع)، مظاهر شهودند که در
انظار مردم بودند و جامعه از دیدار چهره نورانی و مشعشع آنان برخوردار است؛ ولی وجود مبارك حضرت بقیۀالله الاعظم، امام
زمان(ع)، مظهر و نمودار غیب است که جامعه از دیدار فیض حضورش محروم میباشد. وجود مبارك ایشان، هرچند براي بعضی
در شرایط خاصه جزء شهودات بوده و احیاناً هست ولی نسبت به ما و نوع انسانها، یکی از مصادیق بارز غیب به شمار میآید.
چنانکه در آیۀ کریمۀ: ذلک الکتاب لاریب فیه هديً للمتّقین الّذین یؤمنون بالغیب... 1 آن کتاب [قرآن] هیچ تردیدي در [حقانیت]
آن نیست. براي پرهیزگاران؛ آنان که به غیب ایمان دارند... مایۀ هدایت است. این مطلب آمده است، غیب که خداوند متعال در
این آیه آن را به عنوان یکی از نشانههاي متقین ذکر فرموده، به وجود مبارك حضرت ولی عصر(ع) تأویل شده و یا آنرا از
در ذیل تفسیر آیه فوق و در مقام شرح مقصود از ،« طبرسی » مهمترین مصادیق غیب ذکر فرمودهاند. چنانکه مفسر بزرگ مرحوم
غیب، میگوید: و آنچه را که اصحاب ما درباره زمان غیبت مهدي(ع) و خروج آن حضرت روایت کردهاند، غیب محسوب
فرمودند: مؤمن به « الذین یؤمنون بالغیب » : میشود. 2 داوود رقی میگوید که حضرت صادق(ع) درباره این گفتار خداي عزوجل
غیب، کسی است که راجع به قیام و ظهور حضرت قائم اقرار کرده، آن را حق بداند. 3 و از این روست که آن بزرگوار، در میان
به خود گرفتهاند. قابل توجه است که غایب بودن امام زمان(ع) فقط از دید ماست وگرنه آن « غایب » همه امامان معصوم(ع) لقب
بزرگوار، امام عصر و ولیّ دهر و به اذن الله، متصرف در اقطار جهان وجود است؛ نظر به رعیتهاي خود دارد و چه بسا که در
مجالس و محافل آنان حضور یابد و احیاناً با آنان به سخن پردازد، ولی آنان متوجه نشوند. چنانکه در یکی از فرازهاي دعاي ندبه
میخوانیم: بنفسی أنت من مغیّبٍ لم یخل منّا. جانم فداي آن پشت پرده افتادهاي که از ما دور نیست. انس در عالم غیب چنانکه
همه میدانیم و اعتقاد داریم، حضرت ولیعصر(ع)، در عالم غیب و دور از دیدگان ناظران و بینندگان به سر میبرد. اکنون این
سؤال پیش میآید که آیا در آن ظروف و شرایط، انیسی هم دارند که با او انس گرفته، غم و اندوه تنهایی را با او برطرف سازند؟
از بعضی فقرات زیارت آن حضرت استفاده میشود که ایشان خدّام و یارانی در دوران غیبت دارند که در جوار وجود مقدسش
میباشند. 4 مطابق بعضی از روایات شریفه، حضرت خضر(ع) که خود نیز از عناصر غیبی به شمار میروند و زنده میباشند اما از
دید بینندگان غایب و پنهاناند و در عوالم غیب و جهان دور دست از ما قرار دارند، با حضرت ولیعصر(ع) مرتبط میباشند و به
حضور آن بزرگوار مشرف میشوند. همچنان که در عالم شهود میان موجودات زنده، انس و علاقه برقرار میباشد، در جهان غیب
صفحه 39 از 55
نیز میان عناصر غیبی پیوند و ارتباط است، از جمله میان حضرت ولیعصر(ع) و حضرت خضر(ع) انس و علاقه و مصاحبت، محقق
و ثابت است. احمدبن اسحاق قمی، حضور مبارك امام حسن عسکري(ع) رسید تا از آن حضرت در مورد جانشین وي پرسش
کند. امام(ع) پیش از آن که احمد پرسش کند، شروع به سخن نموده، فرمودند: مَثَلِ او مَثَلِ خضر است، همان خضر که از آب
حیات نوشید و از این رو زنده است و نخواهد مرد تا وقتی که نفخ صور شود؛ به راستی که خضر، همه ساله در موسم حج، حضور
مییابد، در عرفات، وقوف کرده و بر دعاي مؤمنین آمین میگوید و خداوند، وحشت قائم ما را در دوران غیبتش، از رهگذر انس
گرفتن با وي، برطرف فرموده و تنهایی آن حضرت را با همنشینی وي مرتفع خواهد ساخت. 6 پینوشتها: 1. سوره بقره( 2)، آیات
اللهّم صل علیه » .4 . شیخ صدوق، کمالالدین، ص 340 « من اقر بقیام القائم انه حق » .3 . 2. طبرسی، مجمعالبیان، ج 1، ص 38 . 1 و 2
مفاتیح الجنان، زیارت سوم از زیارات حضرت صاحبالامر(عج). 5. قطب راوندي، خرائج و « و علی خدامه و اعوانه علی غیبتۀ
6. انه لیحضر الموسم کل سنۀ و یقف بعرفۀ فیومن علی دعاء المؤمنین و سیؤنس الله به وحشتۀ قائمنا فی . جرائح، ج 3، ص 1167
غیبته و یصل به وحدته. علی کریمی جهرمی
نور امامان در آسمانها و زمین
همچنین «. و دنیا پس از تو تاریک است » : هنگامیکه امام سجّاد(ع) حضرت سیدالشهداء(ع) را درون قبر میگذاشتند، میفرمودند
کسیکه وجودش نوري بودکه از آن روشنایی میگرفتیم، کشتۀ » : بانو رباب همسر امام حسین(ع). دربارة آن حضرت میگوید
به خدا، سیمایش مرا از اندیشۀ قتلش باز داشته » : غیر مدفون کربلا که حتی دشمنش هنگام به شهادت رساندن حضرتش، گفت
میگوید، از ابوجعفر امام صادق(ع) دربارة این فرمایش خداي تعالی: فآمنوا بالله و رسوله و النّور الذّي « ابوخالد کابلی » «. بود
أنزلنا؛ 1 پس به خدا و پیامبر او و آن نوريکه ما فرو فرستادیم ایمان آورید. سؤال کردم، فرمودند: اي ابوخالد، به خدا سوگند، آن
نور، امامان از آل محمد علیهمالسلام] اند تا روز قیامت، به خدا سوگند، ایشان نور خدایندکه نازل فرمود، و به خدا سوگند، ایشان
نور خدا در آسمانها و زمیناند. اي ابوخالد، به خدا سوگند، نور امام در قلبهاي مؤمنان از خورشید تابناك در روز درخشانتر
است. به خدا سوگند، ایشان قلبهاي مؤمنان را روشن مینمایند، و خداوند متعال نور ایشان را از هرکه بخواهد باز میدارد، و
قلبهایشان تاریک و ظلمانی میشود. اي ابوخالد، به خدا سوگند بندهاي نیستکه ما را دوست بدارد و ولایت ما را بپذیرد جز
آنکه خداوند قلبش را طاهر گرداند. و خداوند قلب هیچ بندهاي را طاهر نمیگرداند جز آنکه تسلیم ما میشود، و هر گاه تسلیم ما
شد، خداوند او را از حسابکشی شدید در روز قیامت حفظ مینماید و از هول بزرگ از آن روز امنیت میبخشد. 2 حضرت امام
باقر(ع) دربارة این قول خداوند متعال: ...مثل نوره کمشکوةٍ فیها مصباحٌ المصباح فی زجاجۀٍ؛ مثل نور خدا، چون چراغدانی استکه
در آن چراغی، و آن چراغ در شیشهاي است. فرمودند: [منظور از چراغ]، علم موجود در سینۀ رسول خدا(ص) و [منظور از] شیشه،
سینۀ علیبن ابیطالب(ع) است. و [دربارة] ...کأنّها کوکبٌ درّي یوقد من شجرةٍ مبارکۀٍ زیتونۀٍ لا شرقیّۀٍ و لا غربیّۀ؛ آن (شیشه) گویی
اختري درخشان استکه از درخت خجستۀ زیتونیکه نه شرقی است و نه غربی، افروخته میشود. فرمودند: نور علم، نه شرقی و نه
غربی، [بلکه] از ابراهیم خلیل الرحمان تا محمد رسول خدا و تا علیبن ابیطالب [منتقل شد]. [یعنی] نه یهودي است و نه
نصرانی. و دربارة: ...یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علی نورٍ. 3 نزدیک استکه روغنش هر چند آتشی بدان نرسیده
باشد روشنی بخشد. فرمودند: عالم آل محمد(ع) قبل از آنکه مورد سؤال واقع شود، بر اساس علم سخن میگوید. 4 عمود نور
براي امامان امام باقر(ع) فرمودند: همانا هر یک از امامان اهلبیت(ع) در شکم مادر میشنود و هنگامیکه [به دنیا آمد و] بر زمین
قرار گرفت، فرشتهاي بر بازوي راستش مینگارد: و تمّت کلمت ربّک صدقاً و عدلًا لا مبدّل لکلم?ته و هو السّمیع العلیم. 5 و سخن
پروردگارت به راستی و داد، سرانجام گرفته است، و هیچ تغییر دهندهاي براي کلمات او نیست، و او شنواي داناست. و هنگامیکه
صفحه 40 از 55
رشد یافت، خداوند عمودي از نور براي او برمیافرازد تا دنیا و آن چه را در آن است، در آن (عمود) مشاهده نماید، و هیچ چیزي
میگوید، در حضور امام صادق(ع) بودم و شنیدمکه آن حضرت(ع) میفرمودند: خداوند « اسحاق حریر » از او پوشیده نماند. 6
عمودي از نور دارد که از همۀ مخلوقات پوشیده است؛ یک جانب آن نزد خدا، و جانب دیگر در گوش امام. هرگاه خداوند چیزي
را اراده فرماید، آن را در گوش امام وحی مینماید. 7 امامان(ع) از آن جهت استکه ایشان، سبب ایجاد آسمان و زمیناند، و آنچه
در بعضی از احادیث آمده، تصریح داردکه اگر ایشان نبودند، نه زمین و نه دیگر موجودات وجود نداشتند. ایشان(ع) موجب تابیدن
نور علم و ایمان در قلبهاي اهلایماناند. همانگونهکه قرآن کریم کلام خدا نوري استکه خداوند به وسیلۀ آن، مؤمنان با تقوا
را هدایت میفرماید، کلام امامان(ع) نیز نوري استکه به وسیلۀ آن مؤمنان به سوي عبادت خدا و بندگی او راه مییابند. و بر همین
از » : آمده است: کلامکم نورٌ؛ سخن شما نور است. آیتالله شیخ جواد کربلایی میگوید « زیارت جامعۀ کبیره » اساس استکه در
آنجا که سخن امامان(ع) مبتنی بر سخن جدّشان [رسول خدا(ص)] استکه خداوند دربارة آن حضرت(ص) فرموده است: و ما
ینطق عن الهوي ? إن هو إلّا وحیٌ یوحی؛ و از سر هوس سخن نمیگوید. این سخن به جز وحیی که وحی میشود نیست. و به این
دلیلکه امامان(ع)، نیز راه جدشان(ص) را پیمودند، پس محال نیستکه سخنانشان از جنس نور یعنی هدایت، علم و برهان بوده،
9 و اي کاش، امت قدر و منزلت، و عظمت «. ویژگیهاي نور حسی را داشته؛ یعنی خود آشکار و آشکار کنندة دیگري باشد
حضرات معصومین(ع) را میشناختند، و زمینۀ نشر علوم و معارف را براي ایشان مهیا مینمودند تا این امر منجر به از بین بردن
گمراهی و نادانی در همۀ معانی آن میشد. اما متأسفانه بعضی از ستمگران و گمراه کنندگان تلاش خود را در راه ممانعت از انتشار
نور ایشان(ع) به کار گرفتند پس آن حضرات را خانهنشین، محبوس و از دسترس مسلمانان دور نمودند و در پی شهادت ایشان بر
میگوید: حضرت ابوالحسن، امام رضا(ع) شبی با ما در مسجد دار معاویه وعده کردند، وقتیکه آمدند، « محمدبن ابی نصر » . آمدند
همانا هنگامیکه خداوند پیامبرش را به سوي خود فراخواند، [اهل ضلالت] در راه اطفاء نور خدا به تلاش پرداختند، در » : فرمودند
حالیکه خداوند یقیناً نور خدا را به اتمام میرساند. 10 هنگامیکه مأمون عباسی سی نفر را براي به شهادت رساندن امام رضا(ع)
مأمور کرد و آنان شمشیرهایشان را به سوي آن حضرت نشانه رفته بودند، و مأمون گمان کرده بودکه آن حضرت را به شهادت
رساندهاند، پس شخصی را فرستاد تا اوضاع را از نزدیک بررسی و براي او گزارش کند. وقتیکه آن شخص به آستانۀ در رسید،
امام رضا(ع) فرمودند: یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون. میخواهند نور خدا را با سخنان خویش
خاموش کننده ولی خداوند نمیگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. 11 بزرگترین آرزوي ما این است
که امام دوازدهم، مهدي موعود(ع) در آخرالزمان قیام نمایند و گمراهی را محو و نور خداي متعال را در زمین منتشر سازند. در
حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: هر گاه قائم ما اهل بیت(ع) قیام نماید. زمین به وسیلۀ نور پروردگارش روشن شده، بندگان از
نور خورشید بی نیاز میشوند و گمراهی رخت برمیبندد. 12 از آنچه گفته شد، نتیجه میگیریم: 1. اهل بیت(ع) حاملان دین
صحیح و اهل ولایت، عصمت و طهارت هستندکه هیچ ظلمتی درهیچ یک از عوالم و هیچ یک از زمانها با نورشان همراه نبوده
است. نور این حضرات(ع) ویژگیهایی داردکه برخی از آن ویژگیها را براي تقریب به ذهن شدن، نسبت به نور حسی بیان
میکنیم. همانگونهکه نور حسی موجب رشد و پرورش موجودات زنده از جهات مادي است، نور امامان(ع) نیز موجب تربیت
قلبی و عقلی تا رساندن به درجۀ کمال است. اگر نور حسی بر خود و موجودات دیگر دلالت میکند، نور ایشان نیز در قلبها و
هر حقّی را، حقیقتی و هر » :( روحها روشن و آشکار است و ویژگی ورود به قلبها را دارا میباشد؛ چه آنکه به فرمودة امام علی(ع
به علاوه نور ایشان بر حسب ظرفیت و گنجایش قلبها در آن وارد میشود، آن چنانکه امیرمؤمنان(ع) «. صوابی را نوري است
فرموند: همانا این قلبها ظرفهایی استکه بهترین آنها نگهدارندهترین آن هاست. 13 و چنانکه نور حسی، مانع از وقوع جرم و
فساد مجرمان در شب است، نور اهل بیت(ع) مؤمن را از افتادن در معصیت باز میدارد. و چنانکه نور حسی، مسافتهاي زمانی و
صفحه 41 از 55
مکانی را با سرعتی بسیار بالا میپیماید، انوار معنوي ایشان(ع) نیز سرعت بالایی در رساندن موالیان و پیروانشان به عوالم غیب و
حرّ ریاحی که تنها در اثر بیان یک کلمه از سوي امام حسین(ع) چنان متحول » پیمودن مسیر کمال دارد، مانند ماجراي هدایت یافتن
شدکه به جمع والاترین شهیدان پیوست. چنانکه نور حسّی ویژگی آشکار نمودن اشیاء مادي را دارد، انوار این خاندان داراي
ویژگی بارز نمودن امور مادي و معنوي است. در روایتی از حضرت فاطمه زهرا(س) آمده استکه فرمودهاند: هنگامیکه من به
حسین(ع) باردار شدم، در شب تاریک به چراغ نیاز نداشتم. 14 و هنگامیکه امام سجّاد(ع) حضرت سیدالشهداء(ع) را درون قبر
همچنین بانو رباب همسر امام حسین(ع). دربارة آن حضرت میگوید: «. و دنیا پس از تو تاریک است » : میگذاشتند، میفرمودند
کسیکه وجودش نوري بودکه از آن روشنایی میگرفتیم، کشتۀ غیر مدفون کربلا که حتی دشمنش هنگام به شهادت رساندن »
15 پیداست که این موضوع عجیبی نیست چرا که موسی(ع) «. به خدا، سیمایش مرا از اندیشۀ قتلش باز داشته بود » : حضرتش، گفت
دست خود را در گریبانش فرو میبرد و هنگامی که بیرون میآورد، نورانی بود و خداوند متعال فرموده است: و أدخل یدك فی
2. این خاندان، نور هدایتی هستندکه جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء. و دستت را در گریبانت کن تا سپید بیعیب بیرون آید. 16
انسانها و ما را به خداوند متعال متصل مینماید. بنابراین پیروي و فرمانبرداري از ایشان، و نیز ترك ملازمت با مخالفینشان
ضروري و لازم است. چنانکه در قرآن کریم آمده است: هل یستوي الأعمی و البصیر أم هل تستوي الظّلمات و النّور. 17 آیا نابینا و
میگوید: از حضرت اباجعفر امام باقر(ع) دربارة این فرمودة خداي « برید بجلی » ؟ بینا یکسانند، یا تاریکیها و روشنایی برابرند
متعالکه : قل ربّ احکم بالحقّ و ربّنا الرّحمن المستعان علی ما تصفون. 18 گفت: پروردگارا، [خودت] به حق داوري کن، و به
رغم آن چه وصف میکنید، پروردگار ما همان بخشایشگر دستگیر است. سؤال کردم، آن حضرت(ع) فرموند: مرده کسی استکه
این شأن یعنی این امر را نشناسد. و ما براي او نوري قرار دادیم، (یعنی) امامیکه به او اقتدا نماید، یعنی علی بن ابیطالب. و
این گونه است: مخلوقیکه « کمن مثله فی الظّلمات؛ همانند آن کسیکه در ظلمات و گمراهیهاست » : فرمودند: منظور از این آیه
میگوید: از حضرت اباجعفر امام باقر(ع) دربارة این آیۀ شریفه: یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا الله و « جابر جعفی » چیزي را نمیشناسد. 19
ءامنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نوراً تمشون به و یغفر لکم و الله عفورٌ رحیمٌ. 20 اي کسانیکه ایمان آوردهاید،
از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند؛ و براي شما نوري قرار دهدکه به [برکت] آن
راه سپرید و بر شما ببخشاید، و خدا آمرزندة مهربان است. سؤال کردم، پس فرمودند: [یعنی] برایتان امامی قرار میدهد که به او
اقتدا کنید. 21 همچنین امام صادق(ع) دربارة این فرمودة خداوند متعال: الله نورالسمو?ات و الأرض مثل نوره کمشکوةٍ فیها مصباحٌ
المصباح فی زجاجۀ الزجاجۀ کأنّها کوکبٌ درّيٌ یوقد من شجرةٍ مبر?کۀٍ زیتونۀٍ لاشرقیّۀٍ و لاغربیّۀٍ یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه
نارٌ نورٌ علی نورٍ یهدي الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمث?ل للنّاس و الله بکلّ شیءٍ علیمٌ. 22 خداوند، نور آسمانها و زمین است.
مَثل نور او چون چراغدانی استکه در آن چراغی، و آن چراغ در شیشهاي است. آن شیشهگویی اختري درخشان است که از
درخت خجستۀ زیتونیکه نه شرقی است و نه غربی، افروخته میشود. نزدیک استکه روغنش هر چند آتشی بدان نرسیده باشد
روشنی بخشد. روشنی بر روي روشنی است. خدا هرکه را بخواهد با نور خویش هدایت میکند، و این مثَلها را خدا براي مردم
میزند و خدا به هر چیزي داناست. فرمودند: این مثلی استکه خداوند آن را دربارة ما زده است. پیامبر و امامان (ع) از نشانههاي
دلالت کننده بر وجود خدا هستند که به واسطۀ آنها به سوي توحید، مصالح دین و شریعت اسلام، سنن و فرائض خداوند هدایت
3. کسیکه قلب خود را به روي کلمات میشود، و هیچ توان و حرکتی نیست مگر به خواست خداوند بزرگ بلند مرتبه. 23
مثال وجود من در میان شما، همانند » : امامان(ع) بگشاید، قلبش روشن و نورانی میشود. از امام علی(ع) نقل شده استکه فرمودند
24 چنین شخصی، به واسطه این نور، به مرحلهاي میرسدکه « چراغ در تاریکی است، هر کس به آن روي آورد، از آن نور میگیرد
میگوید، به مولایم حضرت امام صادق(ع) عرض « معاویۀ بن عمار » . با نور خداي متعال، آنچه را دیگران نمیبینند، مشاهده میکند
صفحه 42 از 55
إنّ المؤمن ینظر » : عرض کردم «؟ کدام حدیث » : کردم: فدایتان شوم، تفسیر این حدیث که آن را از شما شنیدهام، چیست؟ فرمودند
فرمودند: اي معاویه، همانا خداوند مؤمنان را از نور خویش، آفرید و آنان را با رحمت خویش ،« بنورالله؛ مؤمن با نور خدا مینگرد
رنگ نمود، و از ایشان نسبت به ولایت میثاق (پیمان) گرفت در همان روزيکه خویش را به ایشان شناساند. پس مؤمن، برادر مؤمن
.4 است به سبب آن پدر و مادر (واحد) پدرش نور و مادرش رحمت است و او از طریق همان نورکه آن آفریده شده، مینگرد. 25
مؤمنِ داراي ولایت اهلبیت(ع) از نوري ویژه در دنیا بهرهمند استکه حقایق اشیا را براي او آشکار نماید. چنانکه خداوند متعال
میفرماید: اي کسانیکه ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید، تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند و
26 ؛ زیرا از ویژگیهاي آن «. براي شما نوري قرار دهدکه به [برکت] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید، و خدا آمرزندة مهربان است
نور، برداشتن حجابهاي تاریکی از نفس انسانی است و بدان واسطه انسان نورانی، آنچه را دیگران نمیبیند، میبیند. رسول
خدا(ص) میفرمایند: هنگامیکه آن نور وارد قلب شد، سینه را گشاده و وسیع میگرداند. عرض شد، اي رسول خدا آیا آن نور
نشانهاي دارد؟ پس فرمودند: بله، [نشانۀ آن] بریدن (دوري گزیدن) از سراي غرور و فریب و بازگشت به سراي جاودانگی، و آماده
شدن براي مرگ، قبل از رسیدن آن است. 26 در دعایی از امام زینالعابدین(ع) این چنین آمده است: خدایا، مرا نوري عطا فرما که
با آن در میان مردم راه بروم و در گمراهیها هدایت شوم و با کسب روشنایی از آن، از تردیدها و شبههها خارج گردم. 27 دربارة
نقل شده است، که در سال 226 ، در منزل قرعاء، در اواخر شب از خواب برخاست و براي گرفتن وضو بیرون رفت « علی بن مهزیار »
در حالیکه چوب مسواکی در دست داشت و مشغول مسواك بود. ناگهان در سر آن نوري مشاهده کرد که شیئی همچون زبانۀ
آتش از آن خارج میشد و مانند خورشید میدرخشید. آن را با دستش لمس کرد، ولی هیچ حرارتی نداشت و این آیۀ شریفه را
تلاوت نمود: الّذي جعل لکم من الشّجر الاخضر ناراً؛ 29 [خدایی] که برایتان از درخت سبز آتش قرار داد. موج تفکر او را فرا
گرفت. پس همینکه به جاي خود بازگشت، دوستانشکه نیازمند آتش بودند، آن نور را مشاهده کردند. و گمان بردندکه علیبن
مهزیار براي آنها آتشی فراهم آورده است اما چون نزدیک شدند، دیدندکه حرارتی ندارد. نور آن زمانی فرو میکاست و زمانی
دیگر افروخته میشد تا آنکه بعد از بار سوم کاملًا خاموش شد. هنگامیکه به سر مسواك نگریستند، هیچ اثري از آتش، سوختن،
یا سیاهی در آن ندیدند. وقتیکه علی به محضر امام هادي(ع) شریفیاب شد، و ماجراي خود را براي آن حضرت باز گفت،
آن نوري بوده و سبب [بروز] آن همراهی و ملازمت تو با اهل بیت، و اطاعتت » : حضرت(ع) در آن مسواك تأملی نموده، فرمودند
30 و همراه مؤمن در عرصۀ محشر، در قیامت، نور مخصوصی است. خداوند متعال میفرماید: یوم تري «. از من و پدرانم میباشد
المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیم?نهم بشر?یکم الیوم جنّتٌ تجري من تحتها الأنهار خ?لدین فیها ذلک هوالفوز
العظیم ?یوم یقول المن?فقون و المن?فق?ت للّذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نوراً فضرب بینهم
بسورٍ له بابٌ باطنه فیه الرّحمۀ و ظه?ره من قبله العذاب. 31 آن روزکه مردان و زنان مؤمن را میبینیکه نورشان پیشاپیششان و به
امروز شما را مژده باد به باغهاییکه از زیر [درختان] آن نهرها روان است؛ در » [: جانب راستشان در دوران است. [به آنان میگویند
آنها جاویدانید. این است همان کامیابی بزرگ. و میفرماید: یوم لا یخزي الله النّبیّ و الّذین ءامنوا معه نورهم یسعی بین أیدیهم و
بأیمنهم یقولون ربّنا أتمم لنا نورنا و اغفرلنا إنّک علی کلّ شیٍءٍ قدیرٍ. 32 در آن روز خدا، پیامبر [خود] و کسانی را که با او ایمان
آورده بودند خوار نمیگرداند: نورشان از پیشاپیش آنان، و سمت راستشان، روان است. میگویند: پروردگارا، نور ما را براي ما
هنگامیکه مؤمن از » : کامل گردان و بر ما ببخشايکه تو بر هر چیز توانایی. از رسول خدا(ص) نیز روایت شده استکه فرمودند
صراط میگذرد و بسمالله الرحمن الرحیم میگوید، شعلۀ آتش فرو رفته، میگوید: اي مؤمن عبور کنکه نورت سوزندگی مرا فرو
33 . این نور، عبارت از تجسم نور ایمان و ولایتی استکه در دنیا همراه ایشان بوده است. خداوند سبحان نیز از آن با عنوان «. نشاند
میگوید: « داوود بن قاسم جعفري » تعبیر کرده است. و از این بابت عجیب نیست چرا که آن روز تجسم اعمال است. 34 « نورهم »
صفحه 43 از 55
عرض کردم: «؟ این کتاب نوشتۀ کیست » : کتاب شب و روز، نوشتۀ یونس را به حضرت امام حسن عسکري(ع) نشان دادم، فرمودند
35«. خداوند او را در برابر هر حرف از آن، در روز قیامت، نوري عطا خواهد فرمود » : فرمودند .« یونس مولی آل یقطین » نوشتۀ
امامان(ع)، نور واحد امامان(ع) نور واحداند و آن به سبب یکسان بودن آن حضرات در صفات، افعال و گفتار است. آن چه براي
نخستین فرد ایشان محقق شده، دربارة آخرینشان نیز میشود. قرآن کریم آن حقیقت را چنین بیان کرده است: ذریّۀً بعضها من بعضٍ
والله سمیعٌ علیمٌ. 36 فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند، و خدا شنواي داناست. و هر چند این آیه دربارة خاندان
ذرّیۀ » : عمران توضیح میدهد، اما حکم آن دربارة امامان اهلبیت(ع) نیز استمرار مییابد. سید سبزواري(ره) در این باره گفته است
برگزیده از خلایق، از زمان آدم تا نوح، و تا ابراهیم، و تا آل عمران و ... محفوظ بودهاند. اشخاصی از این ذریّه در هر زمان وجود
دارند. به وسیلۀ آنها شریعت نگهداري شده، و نظام (هستی) استوار میماند. از اینجا معلوم میشودکه محمد و آل او هر چندکه
صریحاً در این آیه نام برده نشدند، جزء ایشان هستند و این متناسب با تحلیل آخر آیه است. و بر این سخن، کلام امام باقر(ع) دلالت
37 پیامبر و امامان(ع) خاندانی هستندکه بعضی از «. داردکه فرمودند: ما اهل بیت(ع) جزء آنان هستیم. و ما بقیۀ آن خاندانایم
کسانیکه آنان را برگزید، بعضی از آنان از نسل بعضی » : ایشان از نسل دیگري میباشند. چنانکه امام صادق(ع) فرمودند
38 در نتیجه، اتحاد، ارتباط و صفات معنوي آن حضرات(ع) محصول وجود ویژگی مشترك معنوي در میان ایشان است، .« دیگراند
و آن این که از نور خداوند متعال میباشند. لذا در روایتی از امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) نقل شده که فرمودند: همۀ ما یکی
هستیم؛ اولین ما محمد، آخرین ما محمد، میانۀ ما محمد و تمام ما محمدیم، پس ما را از هم جدا نکنید. 39 بر همین مبنا، تعبیر پیامبر
اکرم(ص) دربارة اهل بیت(ع) این گونه بود که : امامان(ع) از اویند و او از امامان(ع) و چگونه این طور نباشند، در حالیکه بنابر
آمده است: « حدیث شریف کساء » صریح آیه مباهله 40 ، ایشان خودِ اویند. برخی از نصوص دیگر در این زمینه عبارتند از: 1. در
ایشان از من، و من از ایشان هستم. من نسبت به هر کس به ایشان در سلم و دوستی باشد، در سلم و نسبت به هرکس با ایشان در
جنگ باشد، در جنگ هستم. 2. هنگامیکه رسول خدا(ص) ابوبکر را براي ابلاغ سورة برائت به مکه فرستادند، جبرئیل بر آن
و در آن هنگام، ایشان حضرت « اي رسول خدا، امر تو را جز خود تو و یا مرديکه از تو باشد، ادا نکند » : حضرت نازل شد و گفت
علی(ع) را به جاي وي فرستادند و او را باز گرداندند. وقتی ابوبکر بازگشت و از علت این امر سؤال کرد، رسول اکرم(ص) فرموند:
امین جبرئیل از سوي خداوند متعال بر من نازل شد (و گفت:) امر تو را غیر از تو یا مرديکه از تو باشد به انجام نرساند؛ و علی »
40 همچنین از پیامبر خدا(ص) نقل شده استکه فرمودند: «. از من و من از علیام و امر مرا جز خودم یا علی به انجام نمی رساند
همانا علی از من، و من از علیام، و او ولیّ (سرپرست و رهبر) هر انسان مؤمنی پس از من است. 41 لذا امیر مؤمنان(ع) میفرمودند:
من از رسول خدا هستم همچون شعاع نور که از نور است. و خون من از خون رسول خدا، گوشتم از گوشت او، استخوانم از
استخوان او، علمم از علم او، جنگم جنگ او، صلحم صلح او، اصلم اصل او، فرعم فرع او، دشمن من، دشمن او، و جدم، جدّ
3. از رسول خدا(ص) نقل شدهکه دربارة حضرت فاطمه زهرا(س) فرمودند: فاطمه پاره تن، و قلب من در کالبدم است. اوست. 43
« پارة تن » هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است. 44 سید سبزواري(ره) میگوید، منظور از
پارههاي مادي خاص مانند دست، چشم، یا قلب نیست، بلکه مراد از آن سریان وجود معنوي واحد، از حیث تعلق روح مقدس و
4. از رسول تأیید شدة حضرت فاطمه به روح القدس است و عبارت علم او از علم من (در دیگر روایات) به این معنا اشاره دارد. 45
46 اکنون این سئوال مطرح .« حسین از من و من از حسینام » : خدا(ص) روایت شده استکه دربارة امام حسین(ع) فرمودند
میشودکه اگر امامان(ع) نور واحد بودند، چرا در مواضع و نقشهاي ایشان در طول تاریخ حضور ایشان اختلاف مشاهده میکنیم؛
پاسخ این ؟«... مثلًا بعضی از ایشان صلح کردند، بعضی جنگ کردند تا به شهادت رسیدند و بعضی دیگر به مباحث علمی پرداختند
سؤالات را در مباحث آینده پی خواهیم گرفت. سیدحسین نجیب محمد مترجم: ابوذر یاسري ماهنامه موعود شماره 77 پینوشتها:
صفحه 44 از 55
.6 . 5. سورة انعام ( 6)، آیۀ 115 . 4. همان، ص 20 . 3. سورة نور( 24 )، آیۀ 35 . 2. الآنوار القدسیه، ص 19 . 1. سورة تغابن ( 64 )، آیۀ 8
. 9. کربلایی، همان، ج 2، ص 211 . 7. همان. 8. سورة نجم ( 53 )، آیۀ 3 و 4 . کربلائی، محمدجواد، الأنوار الساطعۀ، ج 3، ص 444
12 . کربلایی، همان، ج . 11 . سورة توبه ( 9)، آیۀ 32 محدث قمی، منتهیالامال، ج 2، ص 35 . 10 . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 211
16 . سورة نمل ( 27 )، آ . 15 . همان، ص 31 . 14 . خصائص الحسین(ع)، ص 31 . 13 . نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 147 . 5، ص 297
20 . سورة حدید ( 57 )، آیۀ . 19 . کربلایی، همان، ج 3، ص 11 . 18 . سورة انبیاء ( 21 )، آیۀ 112 . 17 . سورة رعد ( 13 )، آیۀ 16 . یۀ 12
24 . محمدي ريشهري، . 23 . تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 603 . 22 . سورة نور( 24 )، آیۀ 35 . 21 .کربلایی، همان، ج 3، ص 111 .28
.28 . 27 . مواهب الرحمان، ج 11 ، ص 135 . 26 . سورة حدید ( 57 )، آیۀ 28 . 25 .کربلایی، همان، ج 3، ص 116 .« نور » همان، مادة
31 . سورة . 30 . محدث قمی، همان، ج 2، ص 465 . 29 . سورة یس ( 36 )، آیۀ 80 . امام زینالعابدین(ع)، صحیفۀ سجادیه، دعاي 21
34 . دربارة . 33 . المستدرك، باب 45 ، از بابهاي قرائت قرآن، ج 21 . 32 . سورة تحریم ( 66 )، آیۀ 8 . حدید ( 57 )، آیات 13 12
36 . سورة آل . بحث تفصیلی پیرامون تجسم اعمال به کتابهاي اصول اعتقادي مراجعه کنید. 35 . تاریخ التشریع الإسلامی، ص 178
39 . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج . 38 . تاریخ التشریع الإسلامی، ص 178 . 37 . مواهب الرحمن، ج 5، ص 318 . عمران( 3)، آیۀ 34
40 . سورة آل عمران( 3)، آیۀ 61 : پس هرکه در این [باره] پس از آگاهی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجّه کند، . 26 ، ص 5
بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فراهم خوانیم؛ سپس » : بگو
42 . حسین منّی و انا من . مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم. 41 . علامه مجلسی، همان، ج 35 ، ص 303
46 . جنۀ المأوي، . 45 . مواهب الرحمن، ج 4، ص 237 43 . عیون المواعظ و الحکم 44 . مأساة الزهراء، ج 1، ص 56 . حسین، ص 40
. ص 168
پرسش شما، پاسخ موعود (نمایندگان امام زمان ع)
چرا نواب امام زمان(ع) علیه حکومت جور آن زمان قیام نکردند؟ یا حتیالامکان مردم را تحریک به چنین کاري نکردند؟ شیخ
عثمان بن سعید العمري ابوعمرو اسدي کجا دفن شده است؟ نیابت کدام یک از نواب خاص طولانیتر بود؟ با توجه به اینکه
مورد سؤال تعدادي از مخاطبان مجله میباشد، لذا این شماره را به پاسخ به پرسشهایی در این «( نمایندگان امام زمان(ع » موضوع
باره اختصاص دادهایم. چرا نواب امام زمان(ع) علیه حکومت جور آن زمان قیام نکردند؟ یا حتیالامکان مردم را تحریک به چنین
کاري نکردند؟ مصلحت نبود که آنان مردم را به شورش علیه حکام جور بخوانند و انقلاب کنند، حتی به طور مخفیانه و غیر
مستقیم؛ و این به خاطر حفظ مصالحی بود که در بین پایگاههاي مردمی داشتند. آنان میدانستند با توجه به شرایط موجود آن زمان،
این قیام، وضعیت بهتري نسبت به قیامهاي قبلی که با شکست مواجه شد و در نطفه خفه شد نخواهد داشت. بنابراین، رو آوردن به
قیام یا تحریک مردم براي آن، نتیجهاي جز به خطر افتادن حیات نواب امام عصر(ع) و به تبع آن، از بین رفتن پل ارتباطی مردم با
امام زمان(ع) نداشت. پایگاههاي مردمی به اندازهاي اهمیت داشتند که نمیشد اهمیت آن را با تحریک به قیامی که شکست آن
معلوم بود، نادیده گرفت. علاوه بر آن، اگر آنان به طور مستقل از حضرت مهدي(ع)، مردم را به قیام تحریک میکردند، طبیعتاً امر
صحیحی نبود و با وظیفۀ اجتماعی اسلامی آنان منافات داشت. آیا اراده بر این بود که نایب امام(ع) فقیهترین و فرهیختهترین فرد
باشد؟ این امر به افرادي که به درجۀ عظیمی از اخلاص رسیده بودند، واگذار میشد. این اخلاص به حدي بود که اگر اعضاي
بدنشان را از هم جدا میکردند و استخوانهایشان را در هم میشکستند امکان نداشت اخبار امام مهدي(ع) را در اختیار حکومت
قرار دهند تا خطري متوجه آن حضرت(ع) شود. البته نایبان امام(ع) براساس اخباري که به دست ما رسیده به اذن امام(ع) داراي علم
غیب نیز بودند و بسیاري از پرسشهایافراد را از جانب امام زمان(ع) پاسخ میگفتند. آیا در نیابت خاصه این اتفاق رخ داد؟ یعنی
صفحه 45 از 55
کسی که علم کمتري داشت، بر اعلم مقدّم شد؟ بله. در برخی از روایات آمده است هنگامی که نیابت به شیخ ابوالقاسم حسینبن
روح، رسید. عدهاي از ابوسهل نوبختی سؤال کردند چگونه نیابت به شیخ ابوالقاسم بن روح واگذار شد و تو بر این امر انتخاب
نشدي؟ او در جواب گفت: آنها [ائمه اطهار(ع)] و او که انتخاب شده، بهتر میداند، امّا فکر میکنم از آن جهت باشد که من
کسی هستم که با دشمنان اهل بیت(ع) ملاقات و با آنان [دربارة حقانیت اهل بیت و وجود حضرت مهدي(ع)] مناظره میکنم. اگر
من مکان امام(ع) را میدانستم، همچنان که ابوالقاسم میداند و در مناظره با دشمنان در ارائه برهان و دلیلی در میماندم، چه بسا
آنان را به جایگاه امام(ع) راهنمایی میکردم. اما اگر ابوالقاسم بالفرض امام(ع) را در زیر عباي خود پنهان کرده باشد و او را با
قیچی تکه تکه کنند امام(ع) را نشان نخواهد داد. شیخ عثمان بن سعید العمري ابوعمرو اسدي کجا دفن شده است؟ طبق
،« درب جبله » اظهارات ابونصیر حجۀالله بن محمد، شیخ عثمان بن سعید در غربِ بغداد، در خیابان المیدان، ابتداي محل معروف به
داخل مسجد، سمت راست دفن شده است. شیخ طوسی (ره) گفته است: قبر را در محلی که ابونصر ذکر کرده ،« الارب » در مسجد
است، دیدم. جلوي قبر دیواري بنا شده که محراب مسجد در آن قرار دارد. کنار آن دیوار، دري است که میتوان از آن داخل شد
و کنار سنگ مزار رفت. ما معمولًا داخل میرفتیم و او را زیارت میکردیم. در زمان ابومنصور محمدبن الفرج، با برداشته شدن آن
دیوار، قبر آشکار شد و ضریحی به دور قبر کشیدند که اکنون زیر سقف قرار دارد و هر کس بخواهد، میتواند او را زیارت کند.
شیخ طوسی ادامه میدهد: اهل محل به زیارتش میروند و بدون این که صاحب قبر را بشناسند، میگویند او مردي صالح بوده
است. برخی دیگر نیز که از هویت واقعی صاحب قبر مطلع نیستند، میگویند این قبر از آن پسر دایه امام حسین(ع) است. [این اظهار
شیخ مربوط به سال 447 ق است]. از ناشناس ماندن حقیقت قبر او براي مردم در زمان شیخ طوسی(ره)، میتوان به میزان و تقیهاي
که در مورد نیابت امام عصر(ع) در زمان حیات و بعد از حیات نایب آن حضرت(ع) وجود داشت، پی برد. نیابت کدام یک از
نواب خاص طولانیتر بود؟ نیابت شیخ بزرگوار، محمد بن عثمان بن سعید العمري که مدت چهل سال طول کشید، طولانیترین
دوران نیابت بود. از این جهت، آن بزرگوار، بیشترین توفیق را در القاي تعالیم حضرت مهدي(ع) به مردم داشت و بیشترین تأثیر را
بر جامعهاي که در آن زندگی می کرد و مأمور رهبري و تدابیر امور آن بود، گذاشت. شیخ محمد بن عثمان بن سعید العمري در
در جایی که منزل او در آن قرار دارد. مزار او هماکنون در محلهاي ،« باب الکوفه » کجا دفن شده است؟ در کنار مادرش در خیابان
است که زیارتگاه زائران است و بدان تبرك میجویند. چرا پس از پایان نیابت نایب چهارم، نیابت پایان یافت؟ « خلّانی » معروف به
دلایل متعددي در این زمینه وجود داشت، از جمله: 1. مدت نیابت نایب چهارم، سه سال کامل بود. این مدت کوتاه، شرایط را براي
او فراهم نکرد تا بتواند مثل نایبان گذشته به فعالیتهاي وسیع اقدام کند. در نتیجه او نتوانست مثل نایبان قبلی در پایگاههاي مردمی
نفوذ کند. گرچه در اعتقاد به بزرگیِ مقام او و وثاقت او، تفاوتی با دیگر نایبان نبود. 2. سالهایی که شیخ علی محمد سمري نیابت
امام زمان(ع) را بر عهده گرفت، سالهاي پر از ظلم و ستم و خون ریزي بود و این مسئله، نقش مهمی در جلوگیري از فعالیت و
کاهش اقدامات او داشت. زیرا فعالیت اجتماعی، نیازمند وجود فضایی مناسب و فرصتی کافی است. با وجود خفقان و کثرت
حوادث و پراکندگی اذهان عمومی، مجالی براي فعالیت نمیماند. به همین خاطر، فعالیت او مبتنی بر پنهان کاري و کتمان بود. این
و عزم امام مهدي(ع) بر انقطاع از مردم، به شمار « سمري » مسئله به خودي خود، از علل اصلی پایان یافتن نیابت پس از وفات
میرود. این حوادث، مردم را از ادامۀ دسترسی به نایبان آن حضرت(ع) باز داشت. نیابت نایب اول، عثمان بن سعید العمري، چه
مدتی طول کشید و در زمان کدام خلیفه بود؟ نیابت او نزدیک به پنج سال به طول انجامید و این دوره فراتر از دوران خلافت معتمد
عباسی نبود. هم چنان که شهادت امام حسن عسکري(ع) در دورة خلافت این خلیفۀ عباسی رخ داد، وفات نایب اول نیز در این
دوره واقع شد. نیابت نایب دوم، محمدبن عثمان، چه قدر طول کشید و خلفاي عباسی دوران او چه کسانی بودند؟ نیابت نایب دوم
نزدیک به چهل سال طول کشید که با قسمتی از خلافت معتمد عباسی، تمام خلافت معتضد و خلافت مکتفی و همچنین ده سال
صفحه 46 از 55
نخست مقتدر عباسی هم عصر بود تا این که در سال 305 ه . ق وفات یافت. نیابت نایب سوم، حسین بن روح، چه قدر طول کشید و
وي با کدام خلیفه هم عصر بود؟ او مدت بیست و یک سال نایب امام مهدي(ع) بود و دوران نیابتِ او قسمتی از دوران خلافت
مقتدر عباسی و قسمتی از خلافت الراضی را شامل میشد. نیابت نایب چهارم، علی بن محمد سمري، چه قدر طول کشید و با کدام
خلیفه هم عصر بود؟ نایب چهارم به مدت سه سال عمدهدار امر نیابت بود و در سالی که خلیفه عباسی، الراضی بالله مرد، در همان
سال وفات یافت. البته مدت پنج ماه و پنج روز نیز با خلیفه بعدي یعنی المتقی هم عصر بود. برخی بر این عقیدهاند که غیبت صغري
هفتاد و چهار سال طول کشید که و گروهی آن را شصت و نه سال چگونه آن را تفسیر میکنید؟ این که برخی میگویند غیبت
صغري هفتاد و چهار سال طول کشیده است، مبتنی بر این عقیده است که غیبت صغري از زمان ولادت امام مهدي(ع) در سال 255
ق، یعنی پنج سال قبل از شهادت امام حسن عسکري(ع) آغاز شد. اگر این پنج سال را به شصت و نه سال اضافه کنیم، هفتاد و
چهار سال میشود. آیا پنج سال غیبت امام مهدي(ع) پس از ولادت را میتوان از دوران غیبت صغري به حساب بیاوریم؟ خیر، زیرا
در این مدت امام مهدي(ع) با پدر بزرگوار خود(ع) هم عصر است و هنوز بر منصب امامت قرار نداشتند، بلکه آن حضرت(ع) بعد
از شهادت پدر بزرگوارشان(ع) عهدهدار امر امامت شدند. ما نیز وقتی از غیبت آن حضرت(ع) بحث میکنیم، در واقع از غیبت
امامی بحث میکنیم که طاعتش بر شیعیان واجب بود. امامی که اگر غیبتی در کار نبود، با شیعیان در ارتباط بود و آنان را رهبري
میکرد و جامعه را در ظاهر و آشکار هدایت میکرد. ولی امام مهدي(ع) در زمان حیات پدر بزرگوارشان(ع) چنین مسئولیتی
نداشتند. خلاصه کلام این که منظور از غیبت صغري، غیبت آن حضرت(ع) در کسوت امامت است که همراه با نیابت خاصه بود.
بنابراین، تفاوت فرض مدت غیبت صغري همان است که ما گفتیم نه آن که دیگران ادعا میکنند. نیابت امام مهدي(ع) هیچگاه به
علویان نرسید و به غیر از آنان واگذار شد. با این که در بین علویان کسانی بودند که در علم و فقه و عبادت ... برترین بودند. دلیل
آن چه بود؟ تاریخ زندگانی علویان، از زمان قیام امام حسین(ع) تا زمانی که قائم آل محمد(ص) به دنیا آمد و به غیبت صغري ختم
شد، دلیل این امر را به روشنی بیان میکند. این دوران، دوران قیامها بر ضد حکام فاسد و اعتراض به ظلم و طغیان آنان بود.
میدانستند. زیرا آنان از دوستداران ائمه اطهار(ع) « علویان » حکومتهاي فاسد آن زمان، ریشه اصلی این قیامها و اعتراضات را
بودند و در مقابل ظلم و فساد سکوت نمیکردند. یا به تعبیر دیگر میتوان گفت آنها بر نظامهاي فاسد به صورتی آشکار قیام
مینمودند و تقیه نمیکردند. وقتی که رویکرد مبارزاتی کسی این گونه باشد، به شدت تحت مراقبت و تعقیب و شکنجه قرار
میگیرد و مجالی براي فعالیت اجتماعی و عمومی نمییابد. بدین ترتیب، این گونه افراد، مناسب امر نیابت امام مهدي(ع) که فقط
براي منفعت عمومی مردم و فعالیت اجتماعی در بین آنان ایجاد شده بود، نبودند. اما در غیر علویان که به نیابت رسیدند، این گونه
پوشش « تقیه » نبود. آنها نیز از خواص و دوستداران ائمه اطهار(ع) بودند، اما رویکردشان این بود که قول و عمل خود را در سایه
میدادند که در این صورت آزادي عملِ بیشتري داشتند.
چگونگی شناخت خدا و رسولش
محمّد صادق امهطلب موضوع سخن، دعاي مشهوري است که در چند موضع از جمله در ابتداي دعایی در عصر غیبت که مستحب
است عصرهاي جمعه خوانده شود آمده؛ و متن مشهور آن چنین است: ... اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم
اعرف حجّتک؛ الّلهمّ عرّفنی حجّتک فانّک ان لم تعرّفنی حجّتک ظللت عن دینی. در این دعا اجمالاً هدایتیافتگی به شناخت
حجت خدا(ع) و آن به شناخت رسولخدا(ص) و آن هم به شناخت خود خدا (عزّوجلّ) منوط و مشروط شده است و به خلاف
رویۀ عادي و معمول بشر که از اثر به مؤثر و از معلول به علّت پی میبرد، در این دعا، شناخت اثر و معلول به شناخت علت و مؤثر
موکول گردیده است و در این مطلب، ویژگی بارز و تابناك شیعه نهفته است. در حالی که در طرز فکر سنّی به دلیل انکار حجّت
صفحه 47 از 55
خدا(ع)، راه شناخت خدا مسدود شده یا معرفت خدا بینتیجه مانده است و میتوان گفت که غالب اهلسنّت یا فاقد معرفت و یا
واجد معرفت ابتر و عقیماند. سنّت حسنۀ علماي بزرگ شیعه این است که در تکتک واژههاي نقلی متون قدسی شیعه شامل قرآن
و حدیث مطالعه و دقّت میکنند و به لوازم ظریف معانی کلمات عنایت و تأکید دارند. چنان که در این دعا دقت کنیم، میبینیم
که از خداوند هادي طلب کردهایم که خود را به ما بشناساند. در حالی که خداوند پیش از این چنین کرده و خود را در قرآن کریم
به انسانها معرفی فرموده است و به قول حضرت امام خمینی(ره) اگر قرآن نازل نمیشد باب معرفتالله تا ابد بسته میماند. پس اگر
مقصود از فقرة اول دعا، شناخت اسماء و صفات و افعال و خويهاي حق تعالی باشد که تحصیل حاصل است و مناسبتر آن بود
که از خداي عزّوجلّ بخواهیم که به توفیق قرائت و دقت و تفکر و تدبّر و تفقّه در قرآن را بدهد و به دنبال آن بر عمل به آن و
لوازمش یاري فرماید. از طرف دیگر در فقرة دوم دعا از خداوند متعال شناخت رسولش را خواستهایم نه شناخت نبّی او را هر چند
در بعضی از روایات در انتهاي فقرة اول، به جاي رسولک واژة نبیّک آمده است، امّا در آنها هم فقرة دوم شناسایی رسول خدا
خواسته شده است . البته بنا به حدیث چهار صد و سیام اصول کافی (کتاب الحجّه، باب طبقات الانبیاء و الرّسل و الائمه
علیهمالسلام، ح 1) نبی، اعمّ از رسول است و از چهار گونه نبی، فقط دو گروه براي دیگران رسالت دارند: رسول غیر اولیالعزم و
رسول اولوالعزم (پنج نفر صاحب شریعت) و پیداست که با توجه به ختم نبوّت، خواستۀ ما شناخت آخرین و کاملترین رسول
اولوالعزم خدا یعنی حضرت محمّد مصطفی(ص) است که مظهر همۀ اسماء و صفات جمال و جلال الهی و داراي مقام جمع
الجمعی است. ضمناً لفظ رسول متضمّن جنبۀ اجتماعی پیامبر یعنی پیوند مردم با خدا توسط رسول خدا است، والاّ لفظ نبی
جامعتر بود. بر همین سیاق نیز در فقرة سوم دعا به جاي طلب شناخت امام معصوم(ع)، از خدا شناخت حجّت او را میخواهیم. در
حالی که مقام امامت، والاتر از مقام نبوّت است و حضرت ابراهیم(ع) پس از احراز نبوّت و گذراندن موفقیتآمیز همۀ مراحل و
آزمایشهاي الهی به مقام امامت منصوب شد. پس امام و رسول، نسبت عموم و خصوص من وجه دارند. امّا هر رسولی چه امام
باشد و چه نباشد و هر امامی چه رسول باشد و چه نباشد، حجّت خدا بر آفریدگانش است و میان حجّت و رسول، نسبت عموم و
خصوص مطلق مطلق است و با توجه به وجه ربطی مضمون دعا (که ارتباط میان مردم و خدا مورد نظر است)، کلمۀ حجّت
مناسبتر از امام است. آنچه که در این دعا خواسته میشود، معرفت هادیان بشر است نه شناخت شریعت الهی و دین خدا یا حتی
اصول عقاید، که در غیر این صورت مناسبتر بود از خدا شناسایی معاد و آخرت را بخواهیم که با شناخت مبدأ (معرفۀالله) قرین و
ملازم است. از همین رو در انتهاي فقرة سوم میگوییم که اگر حجّتت را به من نشناسانی از دینم گمراه میشوم (و بر دین جاهلیّت
میمیرم!) در حدیثی در تفسیر آیۀ 56 سورة ذاریات (جن و انسان را نیافریدهام جز براي آن که مرا بپرستند) آمده است که مرا
است (از « عبودیّت » ، بپرستند یعنی مرا بشناسند؛ 1 و از آیات متعدد قرآن کریم برمیآید که مقصود از صراط مستقیم و صراطالله
جمله آیۀ 51 سورة آل عمران و آیۀ 61 سورة یس) میتوان گفت آن چه که در دعاي مورد بحث از خدا میخواهیم، معرفتی است
که موجب هدایت و عبودیت میشود و در این مسیر، معارف کلامی و عقلی اگر موجب حجاب نشود و ابتر نماند، تنها میتواند
مقدمۀ معرفت خدا و سپس رسولش و در رتبۀ بعد حجّتش گردد. توضیح اینکه در حدیث اول از کتاب الحجّه از اصول کافی
آمده است که امام جعفر صادق(ع) به زندیقی فرمودند که وقتی وجود آفریننده و صانعی را براي خودمان ثابت کردیم که از ما و
همۀ آفریدگان برتر و حکیمی متعال است که روا نیست آفریدگانش او را مشاهده و لمس کنند و او و آنها با هم مباشرت و
برخورد عینی و روابط فیزیکی داشته و با هم احتجاج کنند، ثابت میشود که او باید در میان آفریدگانش سفیرانی داشته باشد که از
او، براي آفریدگان و بندگانش سخن گفته و تعبیراتی را به کار ببرند و آنها را بر مصلحتها و منافعشان و آنچه که موجب
بقائشان و ترکش باعث نابودیشان است دلالت نمایند و از جانب خداي حکیم و علیم در میان آفریدگانش امر به معروف و نهی از
منکر و تقریر و تعبیر نمایند و آنها پیامبران خدا(ع) و برگزیدگانش از میان خلقش و حکمایی تأدیب شده با حکمت الهی و
صفحه 48 از 55
برانگیخته شده به آن حکمتند که با وجود اشتراك در آفرینش و ترکیب بشري با سایر مردم، در هیچ یک از احوال و اخلاقشان
شریک و همانند مردم نباشند و با حکمت از جانب خداي حکیم علیم تأکید شده باشند. در مرحلۀ بعد هم ثابت میشود که در هر
روزگار و زمانهاي رسولان و انبیایی دلایل و براهینی آوردهاند که (عملاً) همین وضعیت بوده است، براي آن که زمین خدا از
حجتی خالی نباشد که با او دانشی باشد که بر درستی سخنش و جواز عدالتش دلالت نماید. حقیقت آن است که آدمی براي
معرفتالله نیازمند به راهی است که تمام وجودش را میگدازد و او را ذوب میکند و نفس او و غیر حق را در پیشگاه خدا قربانی
میسازد. 2این راه، راه دل است و هدایتیافتۀ به آن، براي غیر خدا استقلال و اثري در عالم وجود نمیبیند. از « عبد » مینماید و از او
ذات او تنزیه صرف حتی از اسماء و صفاتش میکنند و غیر قابل شناخت میشمرند و نه به آفریدگانش تشبیه نموده و معرفت خود
را به او محیط میدانند! 3 نه به حلول خدا در موجودي معتقدند و نه به اتحاد او با موجودي تن میدهند. آنها از طریق اتیان واجبات
و ترك محرّمات (انجام شریعت) و مراقبت از نفس و محاسبۀ آن و پايبندي به نوافل و تفکر در آلاء الله و محبّت به خدا و ذکر او
کمکم به او نزدیک شده و او را به گونهاي میشناسند که در درون خود و در همه جا او را میبینند، امّا براي او قائل به مکان
نیستند. با چنین معرفتی که با سیر و سلوك الیالله و کمک و توفیق و تأیید خدا حاصل میشود، در مییابد که در همۀ عالم هستی
جز دو رشتۀ ولایت نیست: 1. ولایت خدا که در میان انسانها به صورت ولایت رسول و حجت خدا جاري و ساري است و از همین
2 ولایت طاغوت اعم از شیاطین جنّ و انس و نفسامارة به بدي. آن، رو باید آنها را بشناسد و به آنها متمسّک و متوسّل شود؛ 4
او را از تاریکیها به سوي نور هدایت میکند و این، از نور به سوي تاریکیها و در آخر به خلود و جاودانگی در آتش (مضمون
آیۀالکرسی). آن حق است و مبتنی بر وعدة حق (که مستلزم علم به همه چیز و همه جا در همه وقت و توانایی بر هر کاري است) و
این باطل و بر اساس فریب و وعدة بیاساس و خلف وعده و ناتوانی و گمراهی و نادانی و غفلت (با توجه به آیۀ سورة 22
ابراهیم(ع) و آیۀ 42 حجر و 179 سورة ابراهیم(ع)) نگارنده مدّعی نیست که هدف از دعاي مورد بحث، فقط همین معنی است. امّا
تردیدي نیست که این معنی، درجۀ عالی معرفت خدا و رسولش و حجّتش است و معانی عقلی و کلامی، درجۀ ابتدایی آن و براي
ورود به اسلام و مرحلۀ آغازین ایمان است. زیرا ابتدا باید مسلمان شد، سپس مؤمن، سپس متّقی و پرهیزکار، و چیزي برتر از یقین
به انسان داده نمیشود و این از مضمون بسیاري از آیات و روایات برمیآید. امیدواریم خداوند به ما نیز معرفت یقینی عطا فرموده و
در » : هدایتمان نماید و به شرافت عبودیّت مفتخرمان نماید و بر دین جاهلیت نمیریم. پینوشتها: 1. مرحوم فیض کاشانی میگوید
روایتی است که حقتعالی بندگان را نیافرید جز براي این که او را بشناسند، پس چون او را شناختند عبادتش کردند و چون عبادتش
معرفت اهل هر زمانی امامشان را که » : کردند با پرستش او از عبادي غیر او بینیاز شدند. پرسیده شد که معرفتالله چیست؟ فرمود
المولی محمد محسن الفیض الکاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، تهران، لوح محفوظ، 1381 ه ) «. طاعتش بر آنها واجب شده است
2. محبّت به خدا، فرع بر شناخت اوست و نتیجۀ حتمی چنین محبّتی که شدیدترین محبت در مؤمنان است ، .( . ش، ص 781
تبعیّت از پیامبر(ص) و امام(ع) است (ر ك: آیات شریفۀ 165 بقره، 24 توبه، 31 آل عمران، 54 مائده و ...) و چنان که گفته شد،
کسی میتواند از هواي نفس و متعلقاتش بگذرد و همۀ خواستهها و عواطفش را فداي راه خدا و تبعیّت از رسول خدا(ص) کند که
(اشدّ حبّاً للّه) باشد و آن هم فرع است بر این که اکثر معرفۀبالله است. در بعضی احادیث که مضموناً همان حدیث سلسلۀ الذهبند،
آمده است که اگر کسی صادقانه کلمۀ لاالهالاّالله را بگوید، مستوجب بهشت است و علامت صدقش این است که آن کلمه وي را
از ارتکاب آن چه خدا حرام فرمود، نگه دارد. والاّ به دروغ آن را گفته و فقط موجب حفظ مال و جانش در دنیا میشود و جالب
این که در حدیثی، امام باقر(ع) فرمودهاند که این کلمه شروطی دارد و من از شروط آن هستم و همین تعبیر هم در برخی از روایات
نشناسد، دچار دو « علی حقّ المعرفۀ » منقول از امام رضا(ع) آمده است و کاملًا پیداست که اگر انسان، خدا و رسولش و حجّتش را
گانگی یا چند گانگی دربارة آنها شده و مفهوم عینالله و یدالله و اذنالله و امثال آن را نخواهد فهمید. (براي احادیث مربوط به
صفحه 49 از 55
3. از امام .( کلمۀ عظیمۀ لاالهالاّالله، ر ك: شیخ صدوق (ره)، صفات الشیعه، حدیث 6 و 7 و : بحارالانوار، ج 3، ص 13 ، ح 28
هر چه را که شما با دقیقترین معانی آن با اوهامتان تمیز میدهید (به عنوان خدا!) » : محمدباقر(ع) روایت شده است که فرمودهاند
پس آن آفریدهایست مصنوع خودتان و شبیه خود شما و به سوي شما بر میگردد؛ و شاید مورچههاي کوچک توهّم کنند که
خداي تعالی نیز مانند آنها دو عدد شاخک دارد چرا که کمال خودشان به همان است و گمان کنند که نداشتن آن براي کسی
که به آن موصوف نیست نقصان و کاستی است. حال خردمندان هم در آنچه که خداي تعالی را به آن وصف میکنند، چنین
4. به نظر . علّامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، اللهشناسی، ج 3، مشهد، نشر علامه طباطبایی، 1417 ، صص 21 و 22 .« است
بعضی، حتی غیر مسلمانهایی که به سیر و سلوك و مخالفت با نفس و گریز از شیطان به سوي خدا میپردازند، به کمال نمیرسند
جز با احراز ولایت امیرالمؤمنین(ع) و حجّتهاي خدا پس از او؛ و هر چند که آنها را به اسم نشناسند ولی از نور ولایتشان به کمال
میرسند. عرفاي سنّی هم در مراحل عالی عرفانی، از ولایت امیرالمؤمنین و سایر ائمۀ معصومین(ع) بهرهمند میشوند و به نظر
میرسد در آن مراحل، صحابۀ پیامبر اکرم(ص) جایی ندارند. امّا وقتی از موضع مذهب آباء و اجدادي خود نگاه میکنند، دچار
دوبینی شده و ولایت آن حضرت را در عرض ولایت صحابه میپذیرند. به همین جهت به نظر نگارنده، آنها دچار دوگانگی
شخصیت (میان شخصیت عرفانی و شخصیت مذهبی و عقیدتی) هستند و علماي عارف مسلک شیعه که عادت به حمل به صحت
دارند، آنها را (نظیر مولوي و محییالدین عربی) شیعه میشمرند. امّا شیعیان حتی براي والاترین صحابه مانند سلمان فارسی به قدر
ذرهاي مقام در عرض امیرالمؤمنین(ع) قائل نیستند، بلکه مقام عالی آنها را ناشی از محبّت شدید و تبعیت محض و تسلیم کامل
آنها نسبت آن حضرت میدانند.
زمینهها و پیامدهاي روانشناختی وتربیتی انتظار
علیاصغراحمدي تفکر انتزاعی، زمینهساز اندیشیدن به آینده در تحول روانشناختی انسان، ابعاد مختلف شخصیتی فرد از کودکی تا
از « پیاژه » . بزرگسالی بررسی میشود، از آن جمله تحول شناختی، عاطفی، اجتماعی، بدنی و حرکتی او که بیشتر مورد توجه است
روانشناسان صاحبنظر در رشد روانشناختی انسان، براي این تحول، سه دوره و براي هر دوره، دو زیر دوره مشخّص میکند:
اولی، از تولد تا دو سالگی است که دورة حسی حرکتی نامیده میشود. دومی، از دو تا یازده سالگی است که از آن به دورة
عملیات منطق عینی یاد شده است. سومی، که به لحاظ ساختارهاي عقلانی، شامل یازده تا شانزده سالگی است، دورة عملیات منطق
صوري با تفکّر انتزاعی نامیده میشود. 1 مشخّصۀ دورة حسی حرکتی این است که کودك در این مرحله، منطقی را به جهان اضافه
نمیکند. در اصل، شیوة روبه رو شدن او با محركها، به مقتضاي درك مستقیم پدیدهها بوده و واکنش او هم در مقابل همان
ادراك است؛ براي مثال، انسان بزرگسال وقتی به شیئی مینگرد، میتواند به کمک منطق عقلانی، حجم و وزن آن را نیز به شکل
تفکیک شده درك کند، در حالیکه چنین تفکیکی در عالم واقع هرگز اتفاق نمیافتد. هیچ شیئی را نمیتوانیم عملًا به دو جزء
حجم و وزن تفکیک کنیم و این عقل است که میتواند چنین کاري را انجام دهد. کودك در مرحلۀ حسی حرکتی؛ یعنی در
فاصلۀ تولد تا دو سالگی از چنین عقل و منطقی بهره نمیبرد و یا اشیا، همانگونه که مستقیماً به ادراك حسی در میآیند، رو به رو
میشود. کودك از دو تا یازده سالگی، منطقی را به ادراكهاي خویش میافزاید که شکل عینی دارد؛ یعنی فقط در حضور اشیا
قابل درك است. کاربرد منطق در غیاب اشیا که پس از یازده سالگی تحقق پذیر است، تفکّر انتزاعی نامیده میشود. با تفکّر
انتزاعی میتوان دربارة پدیدههایی که در دسترس حواس نیستند، اندیشید و نتیجهگیري کرد؛ مثلًا در پدیدة زمان که تنها بخشی از
آن در دسترس ما است، به رغم فعلیت نداشتن آینده و گذشته، تفکّر انتزاعی انسان میتواند به عمق گذشته رفته و آینده را در
امتدادي تا بینهایت بکاود . این یک توانمندي مشترك است که انسان اگر از تحول به هنجار برخوردار باشد، ناگزیر به سطح
صفحه 50 از 55
تفکّر انتزاعی میرسد و میخواهد دربارة گذشته و آینده بیندیشد که آیندة بشر در این جهان چگونه رقم خواهد خورد؟ او براي
پاسخ به این سؤال ناگزیر است یا در قلمرو علوم تجربی جستوجو کند یا در پی فلسفه رفته، براي خود برهانهاي فلسفی بجوید.
همچنین ممکن است سراغ معارف دینی رفته، از سرچشمۀ وحی، پاسخ بخواهد و یا اینکه خارج از این معارف، به عالم وهم و
خیال پناه برد، در هر حال، انسان با هر چیزي، ناگزیر از پاسخ دادن است. کنترل، لازمۀ زندگی متعادل روانی عامل دیگري که
انسان را به سمت آینده میکشاند و او را آماده میسازد، ویژگی و تمایل براي اعمال کنترل بر خویشتن و محیط خود است. انسان
به لحاظ روان شناختی، درصدد افزایش کنترل بر دنیاي درونی و بیرونی خویش است. پرسش بسیاري از نوجوانان دربارة اینکه
چگونه میتوان از ارادهاي قوي برخوردار بود، نشان از همین تمایل دارد. انسانها چه در دنیاي خیال و چه عالم واقع، به دنبال
گسترش کنترل خویشاند. کوشش بسیاري از انسانها براي کسب قدرت، مقام، مال، علم و مدرك یا حتی انجام دادن اعمال
مجرمانه، همگی براي گسترش کنترل خود و اطرافیان انجام میگیرد. انسان پیوسته در ناخودآگاه خویش، از دست دادن کنترل را
رؤیاي وحشتناکی است که اکثر انسانها در دورههایی از کودکی و نوجوانی یا حتی در « بختک » . پدیدهاي وحشتناك میداند
بزرگسالی تجربه میکنند. بختک، رؤیاي از دست دادن یکسرة کنترل است. در این رؤیا، انسان خود را در سیطرة موجودي
وحشتناك(بختک) مییابد که در برابر آن هیچ ارادهاي ندارد؛ نه توان حرکت دادن اندامها و نه حتی توان فریاد زدن؛ میخواهد،
ولی نمیتواند و سرانجام چنین رؤیایی، بیداري وحشتزدة انسان است. کنترل بر خویشتن، در بیماران روانی نیز عامل محوري در
گسترش اختلال است. در اصل، چیزي را که یک بیمار روانی از دست داده و تعادل روانی خویش را یکسره فرو ریخته مییابد،
همین کنترل بر خویشتن است. اگر افکار یا اعمال وسواسی به فردي حمله میکند، چنانچه افسردگی یا اضطراب سراغ کسی
میآید، یا افکار پریشان خیالی او را آزار میدهد، تا وقتی که احساس میکند میتواند بر بخش مهمی از شخصیتش تسلّط و کنترل
داشته باشد، میتواند با بیماري خویش نیز کنار آمده، آن را تحمل کند ولی اگر احساس کند که کنترل خود، بیماري یا رفتار
اجتماعیاش را از دست داده، همه چیز فرو میریزد و بیمار روانی خود را از دست رفته میپندارد. بحث دربارة کنترل بر خود و
محیط، بسیار است، ولی آنچه دربارة آیندة عالم بشري و ارتباط آن با کنترل یاد شده وجود دارد، این است که چنین تمایلی در
انسان، ناخودآگاه یا نیمه آگاه وجود مییابد که در آینده چه جایگاهی خواهیم داشت؛ به عبارتی، تمایل انسان براي کنترل خود و
محیطش، جایگاه وي را در آیندهاي که در پیش رو دارد، زیر سؤال میبرد. این آینده نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت نیز براي انسان
مطرح است. داشتن جایگاهی مقبول در آینده، از نیازهاي طبیعی و فطري بشر است. انسان فطرتاً تمایل دارد با پیوستن آگاهانه و از
روي اختیار به قیام و انقلاب منجی عالم بشري، بر آیندة خویش در آن شرایط تأثیري کنترل شده داشته باشد. قرآن کریم همین
تمایل را براي آخرت نیز به شکلهاي گوناگون مورد توجه قرار داده است. خداوند با تأکید بر چنین تمایل فطري در انسان و با
اشاره به ارادة انسانی صراط مستقیم را به او مینمایاند: ذلک الیوم الحقّ فمن شاء اتّخذ إلی ربّه مآبا. 2 آن روز حق است؛ هر کس
بخواهد راهی به سوي پروردگارش برمیگزیند. در حقیقت قرآن به انسان میفرماید: تو نیز ارادهات را براي آخرت گسترش بده و
با پیوند دادن ارادة خود به ارادة الهی، در آخرت نیز بر سرنوشت خویش مسلّط باش. در مقابل آنانی که ارادة خود را به ارادة الهی
پیوند نمیزنند و سرکشی میکنند، با مرگ وارد عالمی میشوند که دیگر از خود ارادهاي نداشته، یک سره تحت سیطرة فرشتگان
از عذابی به عذابی دیگر دچار میشوند: خذوه فغلّوه ? ثمّ الجحیم صلّوه. 3 او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید ? سپس او را در
دوزخ بیفکنید. علاوه بر تفکّر انتزاعی انسان و اعمال کنترل بر زندگی، عوامل دیگري نیز انسان را به آماده شدن براي شرایطی که
در آن، آیندة بشر رقم میخورد و و بر اساس وعدة الهی، منجی عالم بشري مهدي موعود(ع) ظهور میکند، تجهیز مینماید.
سعادتخواهی انسان، احساس همدردي با مظلومان و ستمدیدگان، گرایش انسان به حاکمیت افضل و عوامل دیگر، زمینهساز
گرایش انسان به سوي آیندهاي امیدبخش و عادلانه است که تمامی اینها در وعدة ظهور مهدي آل محمد(ص) تجلی یافته است.
صفحه 51 از 55
واکنشهاي انسان وقتی انسان در پی آگاهی بر آیندة خود و عالم بشري است، رایجترین روش کاوش در علوم تجربی، فلسفه و یا
دین میباشد. این راهها، عالمانه و مبتنی بر عقل است. اگر کسی با تأکید بر علوم تجربی آیندة خویش را پیشبینی کند، هر چند
کاري ممکن انجام داده، قابلیت تحقق آن را به سادگی در اختیار نخواهد داشت. علوم تجربی با ماهیتی که دارند، میتوانند با
متغیرهایی که به دقت آنها را تفکیک کرده و در کنترل خود درآورده، سروکار داشته باشند. این علوم براي شناخت پدیدهها،
آنها را به اجزاي تشکیل دهنده و قابل مطالعه تقسیم کرده، تأثیر و تأثر آنها را بر یکدیگر بررسی میکنند، و به شناخت روابط
میان پدیدهها و در نتیجه، پیشبینی وقوعشان در آینده میپردازند. در گامهاي بعدي، علم از ترکیب شناختی که دربارة اجزا به
دست آورده است، به شناختی در مورد پدیدههاي پیچیده میرسد. براي مثال علم تجربی توانسته است با شناخت پدیدههاي جوّي و
طبیعی از یک سو و شناخت قوانین مربوط به هوانوردي و هواپیمایی از سوي دیگر، به قانون مندي سفرهاي هوایی پی برده، آن را
پیشبینیپذیر سازد و تحت کنترل درآورد. امروزه در سفرهاي هوایی، از زمانی که هواپیما از زمین بر میخیزد، به دقت تحت
کنترل درآمده و فاصله مقصد و زمان فرود آن پیشبینی میشود. در پدیدههاي فیزیکی از این نوع که مثال زدیم کنترل به دفعات و
به خوبی انجام میگیرد. با وجود آن، آیا علم میتواند رخدادهاي انسانی و اجتماعی را نیز به دقت پیشبینی کند و از این طریق
آینده را نیز در اختیار انسان قرار دهد؟ پاسخ به شکل نظري، آن است که اگر متغیرهاي انسانی و اجتماعی قانونمنديهاي حاکم بر
آنها مانند متغیرهاي فیزیکی و آب و هوایی، دقیقاً قابل شناسایی و کنترل باشند، میتوان به چنین پیشبینیهایی نیز رسید، اما در
حال حاضر در آیندهاي نزدیک، دسترسی به چنین دانشی براي انسان ممکن نیست. انسان هر چند توانسته است بسیاري از
پدیدههاي فیزیکی را در سیطرة دانش خویش درآورد، ولی در شناسایی و کنترل پدیدههاي انسانی، همچنان ناتوان مانده است.
آمریکا با استناد به شواهدي، از قبیل اعتقاد مسلمانان به ویژه شیعیان به ظور منجی عالم بشري 4 وقوع تجربههایی از قبیل ظهور
6 بیان کرده « نوستر اداموس » خاتم پیامبران(ص) در سرزمینی به دور از قلمرو فراعنه 5 یا حتی اتکا به پیشبینیهایی از نوع آنچه
است 7 وقوع خطر را در منطقۀ خاورمیانه احساس کرده، خود را براي مقابله با آن آماده میسازد. اما این احساسها ناشی از
دستاوردهاي دقیق علمی نیست، بلکه بر یک سلسله فرضیهها و احتمالها استوار است. تجهیزاتی که آمریکا براي مقابله با چنین
خطري در اختیار میگیرد نیز از روي علم و بصیرت کافی نیست، زیرا وقتی آیندهاي به دقت قابل پیشبینی نباشد، چگونه میتوان
خود را براي رویارویی با آن آماده کرد؟ تنها یک آمادگی کورکورانه، قابل تحقق است. بنابراین، اگر انسان بخواهد به کمک علم
تجربی به زمینههاي روانشناختی انتظار خویش پاسخ دهد در حال حاضر علم، توان پاسخگویی دقیق به این مقتضیات را ندارد و
آنچه را که از فلسفه برمیآید میتواند انسان را به سمتی هدایت کند که در آن نویدي براي آیندة بشر باشد، اما ممکن است همین
معرفت بر آمده از دیدگاه بدبینانۀ برخی فلاسفه، براي آیندة بشر تیرگی و شقاوت را پیشبینی کند. در هر حال، فلسفه میتواند
جهتی کلی به شکل سعادت یا شقاوت، براي جامعۀ بشري نوید دهد و از پیشبینی قطعی آن ناتوان است. در این میان، معرفت دینی
و وحی، تنها یک تکیهگاه انسان است که میتواند به مقتضیات روانشناختی انسان براي توجه به آینده پاسخ دهد. انتظار ظهور
فردي معین با همۀ تاریخچهاي که در پشت سر دارد و تمام وعدههایی که براي پیشبینی ظهور او داده شده، یکی پس از دیگري
تحقق مییابد، حتی بیان کیفیت ظهور و شمار یارانی 8 که در گام اول خواهد داشت و بسیاري از پرسشهاي دیگري که به طور
طبیعی و فطري از درون هر انسانی بر میخیزد که این خود، از معجزههاي دین است؛ دینی که به همۀ نیازهاي فطري انسان به ویژه
به این پرسش بشري پاسخی بسیار روشن میدهد. انسان اگر از قید امیال و شهوات خویش رها شود 9، به طور یقین به آیندهاي که
مکتب الهی محمد و آل محمد(ص) وعده آن را بشارت دادهاند، نیز خواهد اندیشید. پینوشتها?: برگرفته از: گفتمان مهدویت
1. ر. ك: دکتر منصور، دکتر دادستان، دیدگاه .97- (سخنرانی و مقالات گفتمان چهارم)، مؤسسه فرهنگی انتظار نور، صص 104
قال » . 4. شیخ طوسی، الغیبه، ص 180 .31- 3. سورة حاقه ( 69 )، آیات 30 . پیاژه در گستره تحول روانی. 2. سورة نبأ ( 78 )، آیۀ 39
صفحه 52 از 55
رسولالله(ص): لو لم یبق من الدّنیا الاّ یوم لطوّل الله تعالی ذلک الیوم حتّی یبعث رجلا منّی یواطیٌ اسمه اسمی اسم أبیه اسم أبی یملأ
ارسله علی حین فترهٍ من الرّسل و طول هجعۀ من الامم و اعتزامٍ من الفتن و » . 5. نهجالبلاغه، خطبۀ 89 «. الأرض عدلًا کما ملئت ظلماً
سرژهوتن، پیشگوییهاي نستراداموس، .Nostradamus 7 .6 . «... انتشار من الامور و تلظّ من الحروب و الدّنیا کاسفۀ النّور
عن أبی جعفرٍ الباقر(ع) قال: أصحاب القائم » : 8. محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 315 ، ح 8 . ترجمۀ شهلا المعمی، ص 117
قال الامام علیٌ(ع) ظفر بجنّۀ المأوي من أعرض عن شهوات » : 9. آمدي، غررالحکم، ص 168 ، ح 3318 «... ثلاثماة و ثلاثۀ عشر رجلًا
الدّنیا، نهجالبلاغه، حکمت 474 قال الامام علیٌ(ع) ما المجاهد الشهید فی سبیل الله أعظم فی سبیلالله اعظم اجراً ممّن قدر فعفٌّ لکاد
.« العفیف أن یکون ملکاً من الملائکۀ
فضیلت صلوات بر حضرت فاطمه زهرا(س)
یکی از ختوم مجرّب در برآورده شدن حاجات، صلوات بر حضرت فاطمه زهرا(س) است، که پانصد و سی مرتبه این صلوات را
تکرار نماید و بگوید: اللّهمّ صلّ علی فاطمۀ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک. بارپروردگارا؛
درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامیاش و فرزندان عزیزش [و آن رازي که در وجود او به ودیعه نهادي]، به
رازي که در وجود مقدس آن حضرت(س) به ودیعه » تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد. که در این صلوات شریف، مقصود از
حضرت حجت و امام موعود(ع) هستند. نویسندة صحیفۀ مهدیه میگوید: اگرچه این صلوات در کتب قدیمی وجود « نهاده شده
ندارد و از مرحوم شیخ انصاري(ره) شنیده شده، ولی به علت ارتباطی که آن بزرگوار با حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه داشتهاند، به
احتمال قوي این دعا از حضرت صاحبالامر(ع) صادر شده است. ماهنامه موعود شماره 77 پینوشت ?: برگرفته از: صحیفۀ مهدیه،
. اثر سیدمرتضی مجتهدي سیستانی، ترجمۀ مؤسسۀ اسلامی ترجمه، نشر حاذق، ص 584
درباره مرکز